بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

دلتنگی به وقت محرم

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

رفیق جان؛
دیشب رفته بودم همان حسینه ای که هرسال با هم آنجا  قرار می گذاشتیم.یاد آنشب افتادم که نمیدانم شب تاسوعا بود یا عاشورا،چراغ ها را خاموش کرده بودند،من داشتم جلوی در ورودی دنبال کیسه می گشتم برای کفش هایم،دولا شده بودم توی سبد،که اسمم را صدا زدی.بعدها هرچه برای مامان تعریف کردیم باورش نشد آنشب من را از بوی تنم شناخته بودی.قبل از آنکه به هم زنگ بزنیم و بپرسیم:"کجا نشستی؟ بلند شو تا ببینمت" هم را پیدا کردیم...های رفیق،رفیق،رفیق امسال اولین سالیست که در این شهر نیستی.راستی دیشب برای امام حسین گریه ام گرفت،در نبود تو بیشتر! رفیق جان اینجا هیچکس من را از بوی تنم نمی شناسد و این مساله ی غمناکی ست...

  • ۹۴/۰۸/۰۱
  • الهام باقری

نظرات (۱)

آآآآخی
چ رمانتیک :)
پاسخ:
دلم میگیره به اون روزا که فکر میکنم:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی