بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

خیلی دور،خیلی نزدیک

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۳۸ ق.ظ

به ده سال دیگرمان فکر می کنم...احتمالا ده سال دیگر در چنین ساعتی از روز به جای بوسیدنم وقت بیرون رفتن از خانه،داری غرغر می کنی که چرا سوئیچت که دیشب روی میز ناهارخوری بوده الان غیب شده.از توی اتاق داد می زنم اینجاست!توی جیب کت سورمه ای ات!در حالی که داری تند و تند غر می زنی که دیرت شده و به موقع نمی رسی،می پرسی چی می خواستی واسه مهمونی فردا شب؟می گم:اوناهاش،نوشتم روی آینه،بعد خودم نگاه می کنم به آینه: ماست،ژله بلوبری،خیارشور...می پری وسط حرفم: باشه باشه من الان دیرم شده،خب همینا رو اس ام اس کن دیگه.این عادتت هنوز از سرت نیفتاده،جوون بیست ساله که نیستیم روی آینه با ماتیک نامه ی فدایت شوم واسه هم بنویسیم..خدافظ.
صدای تق خوردن در به هم میاد.منتظر جواب خداحافظی ت نموندی.زیرلبی جواب میدم خدافظ...

  • ۹۵/۱۱/۲۱
  • الهام باقری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی