آن آرامش ترسناک قبل از طوفان
شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ق.ظ
نیم ساعت بعد از عصب کشی دندانم،
از درد نداشتنن ترسیدم.
مدام منتظر ماندم تا بی حس کننده اثرش تمام شود.
تا دردم شروع شود.
تا آن آرامش و بی دردی تمام شود.
می دانستم درد بعد از عصب کشی دردی نیست که بشود از آن فرار کرد.
خواستم زودتر آن درد برسد،تحملش کنم و تمام شود.
حالم حال آشنایی بود.
حالم حال آن سالهایی بود که می دانستم ماندنی نیستی.
در تمام مدت آنقدر منتظر یکهو ناپدید شدنت بودم که شوق آن روزهای بودنت کمرنگ بود.
مدام منتظر بودم بروی،
درد نبودنت از راه برسد،
آن درد را تحمل کنم و تمام شود...
- ۹۴/۰۸/۰۹