برآی ای آفتاب صبح امید...
شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ
اگه پولشو داشتم یه ثانیه هم واسه رفتن از این جا،از این جایی که تفکرات و تعصبات بوی تعفن میده دریغ نمی کردم.اگه پولشو داشتم می رفتم اون سر دنیا،اون سر دنیایی که بعد یه بحث طولانی و به نتیجه ای نرسیدن،از بغض این همه سطح فکر پایین،روی آخرین صندلی اتوبوس واحد از گریه منفجر نشم.
بعدا" اضافه شد:وقتی چند دقیقه بعد از گذاشتن این پست پیج مونابرزویی عزیز و باز کردم و این دو بیت و خوندم،اونقدر که وصف حال بود تعجب کردم:
من و تنها نذار با مردمی که
گنهکارن و راحت قاضی میشن
میون مردمی که انگار از من
فقط اگه بمیرم راضی میشن!...
- ۹۴/۰۸/۰۹