دیگه صدسال تنهایی بسه....
چشمای ناز و خواستنی داری
دل ترد و شکستنی داری
واسه این بچه ی چهل ساله
روی لبهات بستنی داری
شبیه عکسای تو بوردایی
شکل آرتیستای تو فیلمایی
اینگرید برگمن ترین عشقی
تو جهان کازابلانکایی
توی عکسای دسته جمعی هم
مثل یک تک درخت تنهایی
اما عاشق شدن برات جرمه
توی این روزگار هرجایی
نفسم تنگ میشه دور از تو
بیا تا موهاتو نفس بکشم
چشم هامو ببند که تا صبح
روی بریل تن تو دس بکشم!
مارکزم قبل مرگ همینو می گفت :
دیگه" صد سال تنهایی" بسه!
دلبرک های غم زده ممنوع
عشق های مقوایی بسه
دست من رو بگیر و هم پا باش
من از این زندگی فرار می خوام
شوق رفتن سر قرار می خوام
اس ام اس های بوسه دار می خوام
خسته ام از تموم حرفایی
که نمی شد رو هیچ کدوم وایساد
از ستون های سست روزنامه
که خبر از رو اونا می افتاد
خسته ام از جماعت معذور
از همه وعده های دورادور
از شبی که تو رو می خوام و به جات
اس ام اس می زنه رئیس جمهور!
روز و شب نقشه می کشن واسه م
تا یه روزی شبیه نقش بشم
هی گلوی منو فشار می دن
که شاید نم نمک بنفش بشم
تو که باشی هوای من خوبه
حتی تو ناف سربی تهرون
منو مثل یه بچه شیر بده
فیلمو به اولاش برگردون
با تو هیچ دنیایی مجازی نیست
چت به چت،خط به خط خرابم کن
کتاب شعر تازه ای واسه
دست فروشای انقلابم کن.
- ۹۴/۰۹/۰۱