God damn it!
یکی از بدشانسی های عالم بشریت این است که یک کاری را همیشه ی خدا داری به نحو احسن انجام می دهی و این قدر انجامش داده ای که با چشم بسته هم قادر به انجامش هستی و آنقدر انجامش داده ای که انجام دادنش از کشک سابیدن هم برایت کشککی تر است،بعدا یک روز آقای مهندس فلان آمده برای تنظیم سیستم سرور و ایستاده در چندسانتی متری ات به نظاره!بعد چه می شود؟دست و پا چلفتی و چلمنگ و ماست واژگانی هستند که در مقابل میزان گندزدگی ات در انجام دادن کار مربوطه باید بیایند جلو و بگویند زکی!حالا اینها به کنار،بحران جاییست که آقای مهندس فلان که خوشتیپ ترین و جنتلمن ترین مهندس دنیاست و حین صحبت کردنش قلب های صورتی پررنگ و کمرنگ در چشمانت حلقه می زند از شدت خنگ بازی ات خنده اش می گیرد،می آید جلو و در جیک ثانیه کار مربوطه را رله می کند و این رله کردنش اینقدر باشکوه صورت می گیرد که عمیقا" حس می کنی هی دارد با چشم هایش به تو می گوید:"کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ ببین چقدر راحت بود..." و دور می شود.آنوقت دلت می خواهد اول موهای خودت را بکنی و بعد در حالی که داری او را از پنجره پایین می اندازی سرش داد بزنی:جنتلمن زشت!تا شاید کمی از شدت حرص گرفتنت در آن زمان کاسته شود.
- ۹۴/۰۹/۰۲