هرچیز به جز اسمت،از حافظه ام تف...شد؟؟
جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۵ ب.ظ
معتقدم خدا وقت کاشتن مغز من توی کله ام،انگشتش خورده روی دکمه ی ریپیت!اگر اینطور نیست پس چرا یک جمله که می افتد توی سرم آنقدر تکرار می شود که برای بیرون کردنش مجبور می شوم جیغ های بلند بکشم.این " با تو باید مثل باران حرف زد " امروز از جانم چه می خواهد که از موقع مالیدن کره روی نان سنگک صبحانه ام،تا الان که نشسته ام و خرما و چای عصرانه ام را کوفت می کنم دست از سرم برنمیدارد؟اصلا مگر مغزم نمی داند که من کسی را ندارم که با او مثل باران حرف بزنم؟
- ۹۴/۱۱/۰۹