اوایلِ آذر
گفتم تأهل محدودیت می آورد اما نه اینطور که فکر کنی مثلاً آزادی ات را نقض کنند.نه.اما مثلاً اگر بخواهم با جزئیات توضیح دهم،باید بگویم در زردیِ قشنگِ پاییز،آنجا که تصمیم می گیری تنها پیاده بروی به جایی که اصلاً نمی دانی کجاست،دیگر فکرت نمی تواند مثل یک پرنده ی آزاد به هر جایی که دلش خواست پر بزند...با یک توری بزرگ بالای سر پرنده ایستاده ای و خود را موظف می دانی تا به یک مسیر هدایتش کنی و آن مسیر تنها باید حوالی چند چیز بچرخد: همسرت،کارت،خانه ات و زندگی ات...
اگر تصادفا از یادآوری یک خاطره و یا حتی نه صرفاً خاطره ی واقعی که شاید تصور یک موقعیت خیالیِ عجیب،خنده ات بگیرد،پیش خودت معذب می شوی...عذاب وجدان! بله! این کلمه ای است که حق مطلب را خوب ادا می کند.
تأهل خواسته یا ناخواسته فانتزی ها را محدود می کند و اگر بیشتر از حد و حدود به فانتزی ها شاخ و برگ بدهی،عذاب وجدان به سراغت می آید و من نمی توانم بگویم این خوب است یا بد...اصلا خوب و بدش نکنیم..این یک قانون نانوشته است.تأهل تو را عاقل می کند و تو دیگر نمی توانی گیج و ویج ِ افکاری باشی که هر ثانیه ممکن است به یک جا سفر کنند...
- ۹۷/۰۹/۰۳