بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

تلگرام امکان جدیدی اضافه کرده که در آن می‌توانیم مسیج‌هایی را که می‌فرستیم، بعد از فرستادن ویرایش کنیم. یعنی آخرین پنجره‌ی صداقت ناخواسته‌مان که شیرین بود و دستمان را رو می‌کرد هم آن‌جا بسته شد. حالا برای هر حرفی راه برگشتی هست، اگر کسی که ناگفته‌ای به او داریم همان وقتی که داریم ناگفته را روی کلیدها می‌نویسیم در تلگرام حضور نداشته باشد، می‌توانیم راحت حرفمان را پس بگیریم و صدایش را هم درنیاوریم. یعنی کلام، مثل حباب ِ بی‌وزنی توی هوا می‌ماند و با یک اشاره می‌ترکد و ناپدید می‌شود.

"دوستت دارم"، edited: "دستت بهتر شد؟ "

"دلم برایت تنگ شده"، edited: " آلبوم جدید فلانی را شنیدی؟"

" چقدر شال قرمز بهت میاد" edited: "جشن ِ تولد استادت چطور شد؟ خوش گذشت؟ "

" دلم می‌خواهد کنارت توی سینما بنشینم و دستت را وقتی ترسیدی و احساساتی شده‌ای و روی پرده موسیقی پخش می‌شود بگیرم" edited: "بلیط جشنواره دارم، برایت میفرستم برو، همان فیلمی که دوست داری".

"دروغ گفتم حساسیت تابستانی دارم، دیروز بعد از ظهر یکسره تا غروب گریه کردم، برای همین چشمام قرمز بودن" edited: "حالم بهتره، داره خوب میشه".

"نرو ترمینال، سر ِ میدان کنار ترمینال منتظرم، چمدانت را باز کن دق کردم از غصه رفتن ِ تو" edited: "هرجور راحتی، سفر خوش بگذره".

ردّی از واقعیت زیر پیام‌ها، خیلی کوچک، باقی می‌ماند. آدم می‌فهمد چیزی ویرایش شده. قطره‌های ریز ِ آب صابون اما، وقتی حباب می‌ترکد می‌پاشند روی صورت آدم. به پیام‌های ناگهانی بی‌ربطی که آدم‌ها برایتان می‌فرستند بیشتر دقت کنید. لبخند بزنید، به "حالت چطوره" های بی ربط که ترکیده ِ حباب ِ دلتنگی هستند. به تمام حباب‌های کوچکی که دارند می‌ترکند.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۳
  • الهام باقری

یکی از اخلاق های گند م اینه که خودزنی می کنم.

چیزی که آزارم می ده رو ادامه می دم...فکری که آزارم می ده رو دور نمی ریزم...

یهو می بینم اونقدر ادامه ش دادم که دارم گریه می کنم...

  • ۲ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۴
  • الهام باقری

یه بار نوشته بودم :

"خوبه که آدم یه چیزی و از دار دنیا داشته باشه که وقتی داره غرق میشه بهش چنگ بزنه" 

حال اون روزم و یادم نیست.یادم نیست که کدوم موج وحشی داشته من و توی خودش غرق می کرده.حتما هی چنگ انداختم به اینور و به اونور و هیچی نبوده که دستم و بگیره..بعدش غصه خورده بودم و اینو نوشته بودم.

حالا بازم می نویسم:

"خوبه که آدم یه چیزی و از دار دنیا داشته باشه که وقتی داره غرق میشه بهش چنگ بزنه" 

ولی حالا دیگه این جمله هه فقط در حد یه حسرت نیست،آرزو نیست..از اون جمله کاشکی دارا نیست...بازم اون غرق شدنه هست،تا آخر عمر هر آدمی یه لحظه هایی هست که حس می کنه داره غرق میشه...منم از اون لحظه ها دارم هنوز..ولی حالا دیگه یه چیزی و پیدا کردم که بهش چنگ بزنم...دستم و می گیره حتما...

  • ۰ نظر
  • ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۲
  • الهام باقری