گفتم:از رو آهنگه که داشت گوش می داد عاشقش شدم،هنس فیریش نشتی داشت
گفت:دیوونه ای بقرآن!
- ۰ نظر
- ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۴
گفتم:از رو آهنگه که داشت گوش می داد عاشقش شدم،هنس فیریش نشتی داشت
گفت:دیوونه ای بقرآن!
- صدای خودشه.اسم من،گلوی گلی...
"در دنیای تو ساعت چند است"
یه آشنایی داریم که اینطوریه: تو چرا شوهر نمیکنی؟
من: انشالله اگر قسمت باشه!
بعد به مامان میگویم چرا من حق ندارم بزنم تو دهنش و بگم هروقت بچه های خودت ازدواج کردند؟
مامان من را به ایمان ،تقوا و عمل صالح دعوت میکند.
دفعه ی بعد: حقوقت چقدره؟
از مامان می پرسم باز حق ندارم بزنم توی دهنش؟
مامان اخم می کند و بابت بی ادب بودن من سر تکان می دهد!
دفعه ی بعد: تو چرا ماشین نمیخری؟
به مامان نگاه میکنم .
مامان من را به سکوت دعوت می کند.
حالا دیشب مامان صدایم کرده؛ داد و بیداد. می گویم چه شده؟می گوید: فلانی زنگ زده می گه تهمینه ثبت نام کرد برای ماشین؟ اوندفعه گفت می خوام برم ثبت نام کنم.
به مامان می گویم:خب چه می گفتم؟ می گفتم پول ندارم؟ گفتم انشالله قسمت بشه ثبت نام می کنم. یک چیزی گفتم بلکه دست از سرمان بر دارد. و انشالله قسمت بشه را هم چسباندم تنگ آن. هیچ دقت کردی هرچی بگیم یه حرفی داره؟ اگر اجازه بدین یه بار بخوابونم تو دهنش از این اتفاق ها دیگه نمیفته.
و مامان مجددا من را وادار می کند که احترام بزرگتر خود را نگه دارم، و من را به ایمان، تقوا و عمل صالح فرا می خواند.
این هم بساط هفت – هشت ساله ی من است با آن آشنا . این هم بساط ما با بهشت رفتن به دلیل تحمل توهین و تحقیر و روانپریشی دیگران. ما عذاب بکشیم؛ خداوند به مردان در آن دنیا حوری و غلمان بدهد. کاش والدین می فهمیدند علاقه ای به بهشت نداریم؛ کاش!
از وبلاگ تهمینه ی حدادی عزیز.خیلی عزیز.
با نوشته ی یکی از بچه های وبلاگ نویس امشب یاد "آرزو"افتادم.تنها کسی بود که هرسال حوالی همین روزا دست به کار می شد برام کادوی تولد خلق کنه.با یه عملیات پنهان کارانه.یه سری کاغذ،مقوا،شعر از زبون خودش یا عکسام،چیزایی بودن که تو خلق کادوی تولدم ازشون استفاده می کرد.آخ که چه مزه ای داشتن همه ی اون هدیه هایی که از سال 88 تا 91 بهم داد.قبل از اونکه یهو ناپدید بشه،قبل اینکه بی وفا بشم.نمیدونم چی شد که دیگه حتی اتفاقی هم همدیگه رو هیچ جا ندیدیم..
با هر دی وی دی سریال شهرزاد،یک ترانه با صدای محسن چاوشی هم منتشر می شود،که آدم را خراب و خراب و خراب تر می کند...
این یکی هم ترانه ای بود از حسین صفا...
ما...ما...
ما محکومین به بغض های فروخورده،
آرزوهای برباد رفته،
خوشبختی های در نطفه خفه شده،
ما وارثین غم های بزرگ و
شادی های کوچک...
اگر از آن دسته دخترهایید که بعد از گریه صورتتان سرخ و دماغتان گنده و چشم هایتان متورم نمی شود خیلی خوشبختید به خوشبختی تان حسودی ام می شود.از چند ساعت پیش،که در را محکم پشت سرم بستم تا الان که به مقصد رسیده ام پنج نفر پرسیده اند:گریه کردی؟بقیه هم فهمیده اند حتما و چیزی نگفته اند...به جهنم که فهمیده اند.
یکی از بدشانسی های عالم بشریت این است که یک کاری را همیشه ی خدا داری به نحو احسن انجام می دهی و این قدر انجامش داده ای که با چشم بسته هم قادر به انجامش هستی و آنقدر انجامش داده ای که انجام دادنش از کشک سابیدن هم برایت کشککی تر است،بعدا یک روز آقای مهندس فلان آمده برای تنظیم سیستم سرور و ایستاده در چندسانتی متری ات به نظاره!بعد چه می شود؟دست و پا چلفتی و چلمنگ و ماست واژگانی هستند که در مقابل میزان گندزدگی ات در انجام دادن کار مربوطه باید بیایند جلو و بگویند زکی!حالا اینها به کنار،بحران جاییست که آقای مهندس فلان که خوشتیپ ترین و جنتلمن ترین مهندس دنیاست و حین صحبت کردنش قلب های صورتی پررنگ و کمرنگ در چشمانت حلقه می زند از شدت خنگ بازی ات خنده اش می گیرد،می آید جلو و در جیک ثانیه کار مربوطه را رله می کند و این رله کردنش اینقدر باشکوه صورت می گیرد که عمیقا" حس می کنی هی دارد با چشم هایش به تو می گوید:"کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ ببین چقدر راحت بود..." و دور می شود.آنوقت دلت می خواهد اول موهای خودت را بکنی و بعد در حالی که داری او را از پنجره پایین می اندازی سرش داد بزنی:جنتلمن زشت!تا شاید کمی از شدت حرص گرفتنت در آن زمان کاسته شود.
چشمای ناز و خواستنی داری
دل ترد و شکستنی داری
واسه این بچه ی چهل ساله
روی لبهات بستنی داری
شبیه عکسای تو بوردایی
شکل آرتیستای تو فیلمایی
اینگرید برگمن ترین عشقی
تو جهان کازابلانکایی
توی عکسای دسته جمعی هم
مثل یک تک درخت تنهایی
اما عاشق شدن برات جرمه
توی این روزگار هرجایی
نفسم تنگ میشه دور از تو
بیا تا موهاتو نفس بکشم
چشم هامو ببند که تا صبح
روی بریل تن تو دس بکشم!
مارکزم قبل مرگ همینو می گفت :
دیگه" صد سال تنهایی" بسه!
دلبرک های غم زده ممنوع
عشق های مقوایی بسه
دست من رو بگیر و هم پا باش
من از این زندگی فرار می خوام
شوق رفتن سر قرار می خوام
اس ام اس های بوسه دار می خوام
خسته ام از تموم حرفایی
که نمی شد رو هیچ کدوم وایساد
از ستون های سست روزنامه
که خبر از رو اونا می افتاد
خسته ام از جماعت معذور
از همه وعده های دورادور
از شبی که تو رو می خوام و به جات
اس ام اس می زنه رئیس جمهور!
روز و شب نقشه می کشن واسه م
تا یه روزی شبیه نقش بشم
هی گلوی منو فشار می دن
که شاید نم نمک بنفش بشم
تو که باشی هوای من خوبه
حتی تو ناف سربی تهرون
منو مثل یه بچه شیر بده
فیلمو به اولاش برگردون
با تو هیچ دنیایی مجازی نیست
چت به چت،خط به خط خرابم کن
کتاب شعر تازه ای واسه
دست فروشای انقلابم کن.