بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

این کم حواسی شیرین...

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ب.ظ

توی اتوبوس نشستم به وبلاگ خواندن
بعد از خیلی مدت.نمی دانم دقیقا" چه مدت.اما یک مدت طولانی.نیکولا خواندم،خرمالوی سیاه خواندم،تانزانیا خواندم،تلخ همچون چای سرد خواندم...بعد دیگر یادم نیامد که چه جاهایی بوده که هر روز صبح در لیست مرورگرم باز می کردم و می خواندمشان.می خواهم بگویم یک وقتی سر و کله ی یک نفر توی زندگی تان پیدا می شود و آنقدر رخنه می کند توی پیچ و واپیچ سلول های مغزی تان که عادت دو و اندی ساله از سرتان میپرد.عادت اینکه هرروز صبح قبل از رفتن به محل کار،قبل از صبحانه خوردن و هرکار دیگری انجام دادن ده بیست تا وبلاگ بخوانید و بعد روزتان را استارت بزنید از سرتان می پرد.کم حواس می شوید.نه که آلزایمر گرفته باشید نه!هوش و حواستان حوالی یک نفر می چرخد.اینطوری می شود که یک روزی توی اتوبوس هرچه که فکر می کنید یادتان نمی آید دو سال و خورده ای چه وبلاگ هایی را می خوانده اید... :)

  • ۹۵/۰۲/۰۵
  • الهام باقری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی