بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

بوی ریحان

هرچه گفتیم جز حکایت دوست،در همه عمر از آن پشیمانیم...

یکی از بدشانسی های عالم بشریت این است که یک کاری را همیشه ی خدا داری به نحو احسن انجام می دهی و این قدر انجامش داده ای که با چشم بسته هم قادر به انجامش هستی و آنقدر انجامش داده ای که انجام دادنش از کشک سابیدن هم برایت کشککی تر است،بعدا یک روز آقای مهندس فلان آمده برای تنظیم سیستم سرور و ایستاده در چندسانتی متری ات به نظاره!بعد چه می شود؟دست و پا چلفتی و چلمنگ و ماست واژگانی هستند که در مقابل میزان گندزدگی ات در انجام دادن کار مربوطه باید بیایند جلو و بگویند زکی!حالا اینها به کنار،بحران جاییست که آقای مهندس فلان که خوشتیپ ترین و جنتلمن ترین مهندس دنیاست و حین صحبت کردنش قلب های صورتی پررنگ و کمرنگ در چشمانت حلقه می زند از شدت خنگ بازی ات خنده اش می گیرد،می آید جلو و در جیک ثانیه کار مربوطه را رله می کند و این رله کردنش اینقدر باشکوه صورت می گیرد که عمیقا" حس می کنی هی دارد با چشم هایش به تو می گوید:"کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ،کوچولوی خنگ ببین چقدر راحت بود..." و دور می شود.آنوقت دلت می خواهد اول موهای خودت را بکنی و بعد در حالی که داری او را از پنجره پایین می اندازی سرش داد بزنی:جنتلمن زشت!تا شاید کمی از شدت حرص گرفتنت در آن زمان کاسته شود.

  • الهام باقری

چشمای ناز و خواستنی داری
دل ترد و شکستنی داری
واسه این بچه ی چهل ساله
روی لبهات بستنی داری
شبیه عکسای تو بوردایی
شکل آرتیستای تو فیلمایی
اینگرید برگمن ترین عشقی
تو جهان کازابلانکایی
توی عکسای دسته جمعی هم
مثل یک تک درخت تنهایی
اما عاشق شدن برات جرمه
توی این روزگار هرجایی
نفسم تنگ میشه دور از تو
بیا تا موهاتو نفس بکشم
چشم هامو ببند که تا صبح
روی بریل تن تو دس بکشم!
مارکزم قبل مرگ همینو می گفت :
دیگه" صد سال تنهایی" بسه!
دلبرک های غم زده ممنوع
عشق های مقوایی بسه
دست من رو بگیر و هم پا باش
من از این زندگی فرار می خوام
شوق رفتن سر قرار می خوام
اس ام اس های بوسه دار می خوام
خسته ام از تموم حرفایی
که نمی شد رو هیچ کدوم وایساد
از ستون های سست روزنامه
که خبر از رو اونا می افتاد
خسته ام از جماعت معذور
از همه وعده های دورادور
از شبی که تو رو می خوام و به جات
اس ام اس می زنه رئیس جمهور!
روز و شب نقشه می کشن واسه م
تا یه روزی شبیه نقش بشم
هی گلوی منو فشار می دن
که شاید نم نمک بنفش بشم
تو که باشی هوای من خوبه
حتی تو ناف سربی تهرون
منو مثل یه بچه شیر بده
فیلمو به اولاش برگردون
با تو هیچ دنیایی مجازی نیست
چت به چت،خط به خط خرابم کن
کتاب شعر تازه ای واسه
دست فروشای انقلابم کن.

  • الهام باقری

+حالا چرا گریه می کنی روانی؟
-چشمم درد می کنه.تازشم چشام تا به تا شدن.
+ببینم؟قشنگه که.شدی زی زی گولو:)

  • الهام باقری

تیتراژ پایانی سریال شهرزاد با صدای محسن چاوشی را بشنویم.

  • الهام باقری

هیچ دلیل اینکه نوشته هایم اینقدر لوس شده اند را پرسیده اید؟

کیبورد کامپیوترم ماه هاست که خراب شده،ماه هاست که حین نوشتن پای کامپیوتر نمی نشینم،آهنگ مورد علاقه ام را پلی نمی کنم و برای نوشتن تمرکزی ندارم،ماه هاست که تند و تند توی تاکسی و رختخواب و وسط میهمانی یا هر جای دیگر با کیبورد موبایلم یک چیزهایی که توی مغزم می گذرد می نویسم و پست می کنم اینجا.

  • الهام باقری

 همانا از خوشبختی های بزرگ لحظه ای،گاز زدن ساندویچ همبرگر است وقتی بعد از ماه ها دوری از فست فود،می گویی گور پدر آلرژی و پی همه چیز را به تنت میمالی فقط برای چشیدن یک لذت کوچولو.

  • الهام باقری

گرفتاری شدیما! !

آلارم کلیه هایم هرروز راس ساعت 6برای پریدن از خواب ناز صبحگاهی و رفتن به wc کم بود حالا چند شبی ست معده ام هم راس ساعت 3 آلارم گرسنگی از خودش بروز می دهد!کلا" خوابم پارت پارت شده،چه وضعه زندگیه خب؟

صدای مرا از آشپزخانه می شنوید با کله ای فرو رفته در قعر یخچال:)

  • الهام باقری

بعدظهر یک نفر توی اتوبوس بوی مادرجونم را می داد.نشسته بود کناردستم و بوی آشنایش داشت دیوانه ام می کرد.نه که خیال کنید مادرجونم به خودش عطر و ادکلن میزد و بعد آن خانمه بوی عطر مادرجونم را می داد،نه.مادرجونم میگرن داشت.قبل از سرطان،میگرن داشت.برای همین هیچوقت به خودش عطر نمی زد.سرش درد می گرفت.آخ!حواسم کجاست؟اصلا میگرنش به کنار،مادرجون سخت عقیده داشت عطر برای زن حرام است.آخ که تنها کسی که این عقیده های سفت و سخت مذهبی اش را دوست داشتم مادرجون بود.تنها کسی که چادرش را سفت می گرفت دور صورتش و بعد فقط گردی صورت سفیدش پیدا می شد و من حجاب او را می پرستیدم مادرجون بود.امشب به سرم زد یکی از عکس هایش را بگذارم توی اینستاگرامم و بگویم ببینید،مادرجون خوشگلم را ببینید که توی هفتاد سالگی بدون هیچ کرم و وسیله ای صورتش چقدر ماه بوده.خواستم بگویم آن موهای نقره ای بیرون زده از روسری اش را ببینید،که حتی یکبار هم رنگ نخوردند،ترسیدم شب بیاید توی خوابم و گله کند چرا عکس من را نشان نامحرم دادی.امروز که بوی آن زنه پیچیده بود توی دماغم معنی له له زدن را می فهمیدم.داشتم به معنی واقعی کلمه برای یک لحظه ی دیگر بودنش له له میزدم.می خواستم شانه های خانمه را بگیرم توی دستم تکانش بدهم و بگویم خانم میشود مرا بغل کنید و چال گلویم را ببوسید؟ بعد خیال کردم البته که او نمی داند چال گلو چیست.توی این جهان هستی فقط مادرجون من بود که چال گلوی نوه هایش را می بوسید و این واژه را فقط از زبان او بود که شنیده بودم.من قلقلکی بودم و موقع بوسیدن چال گلویم عین ماهی لیز می خوردم و از خنده ریسه می رفتم.آخ چقدر دلم برایش تنگ شد.مرگ چه دیوار سخت و بی رحمیست...

  • الهام باقری

ظهرهای چهارشنبه باید کسی را داشته باشی که با او به پارک جنگلی بروی،آتیش روشن کنی و بلال و سیب زمینی دودی بخوری.نه اینکه نصفی از پاهایت را بکنی زیر تخت تا آن ته مه ها گرم شوند و با موبایلت عکس های مردم را لایک کنی.

  • الهام باقری

نشستیم با امیرحسین حساب کردیم که ما و دیگر همکاران هم درآمد خودمان توی ساختمان، هر ماه میانگین 100ساعت کار میکنیم،با حقوق تقریبی 600تومان.بعد از من پرسید که دکتر ط امروز چند ساعت کار کرده؟جواب دادم 7ساعت،پرسید چند تومان درآورده؟جواب دادم:4میلیون.یک سکوت طولانی حاکم شد با لب و لوچه ی کج و معوج شده،گفت ینی یه تومن بذاری روش میشه پول ماشین من.اما اینجا پایان کار نبود،ماجرا وقتی برایش بغرنج تر جلوه کرد که با ماشین حساب گوشی ام دینگ دینگ صدا تولید کردم و گفتم:می کنه به عبارتی ماهی پنجاه میلیون.تازه بدون درآمد بیمارستان.یه کم همدیگر را بر و بر نگاه کردیم.سعی کردم خودم را و او را قانع کنم.گفتم تمام اون وقتایی که ما به بطالت می گذروندیم اینا داشتن درس می خوندن خب.گفتم اینا دارن کار میکنن،چند سال زحمت کشیدن،حرصت از اونایی بگیره که یه شبه بی هیچ زحمتی یه اختلاس تپل می کنن و آب از آبم تکون نمیخوره.

  • الهام باقری